English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5033 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
special contracts U منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
standard U محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standards U محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
cads U محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad U محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
deep <adj.> U دشوار
straits U دشوار
nerve racking U دشوار
rock bound U دشوار
operous U دشوار
operose U دشوار
inexplicit U دشوار
intolerable U دشوار
arduous U دشوار
metaphisical U دشوار
toughest U دشوار
tougher U دشوار
tough U دشوار
nerve wrack U دشوار
spiny U دشوار
roughest U دشوار
rough U دشوار
spinose U دشوار
inexplicable U دشوار
hardest U دشوار
harder U دشوار
hard U دشوار
mind-boggling U دشوار
mind-blowing U دشوار
strait U دشوار
difficult U دشوار
nerve-racking U دشوار
trickly U دشوار
sore U سخت دشوار
clutch U وضع دشوار
sores U سخت دشوار
sticky U دشوار سخت
herculean U بسیار دشوار
insuperability U دشوار گیری
escapades U فراراززندگی دشوار
clutching U وضع دشوار
clutches U وضع دشوار
slippery U دشوار لغزان
formidable U دشوار نیرومند
knotted U سفت دشوار
tour de force U کار دشوار
poseur U پرسش دشوار
crux U مسئله دشوار
laborious U دشوار پرزحمت
poseurs U پرسش دشوار
posers U پرسش دشوار
poser U پرسش دشوار
dilemma U وضع دشوار
dilemmas U وضع دشوار
escapade U فراراززندگی دشوار
clutched U وضع دشوار
hard game U بازی دشوار
uphill U جاده سربالا دشوار
pickle U خیارترشی وضعیت دشوار
glossary U فرهنگ لغات دشوار
glossaries U فرهنگ لغات دشوار
pickles U خیارترشی وضعیت دشوار
succussatory U دارای حرکت دشوار
impasse U وضع بغرنج و دشوار
jaw breaking U دشوار برای تلفظ
hot potato U کار دشوار و ناخوشایند
to be in a pickle <idiom> U در وضعیتی دشوار بودن
hot potatoes U کار دشوار و ناخوشایند
onerous U دشوار طاقت فرسا
insupportable U دشوار غیر قابل مقاومت
hydra U چیزی که برانداختن ان دشوار است
tongue-twisters U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue twister U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
overparted U دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
glossarist U کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
term U شرایط
terms U شرایط
conditions U شرایط
the conditions U شرایط ان
terming U شرایط
termed U شرایط
terms of shipment U شرایط حمل
shipping terms U شرایط حمل
spring conditions U شرایط بهاری
settlement terms U شرایط تسویه
qalified U واجد شرایط
conditions U شرایط اوضاع
second order conditions U شرایط ثانوی
payment terms U شرایط پرداخت
bona fide U واجد شرایط
qualified U واجد شرایط
settlement terms U شرایط پرداخت
stability conditions U شرایط ثبات
qualify U واجد شرایط
qualifies U واجد شرایط
ball games U شرایط وضعیت
ball game U شرایط وضعیت
working conditions U شرایط کار
qulifications U واجد شرایط
tropical condition U شرایط گرمسیری
terms of trade U شرایط مبادله
terms of trade U شرایط معامله
emergency conditions U شرایط اضطراری
terms of payment U شرایط پرداخت
terms and conditions U ضوابط و شرایط
standard conditions U شرایط متعارفی
standard condition U شرایط استاندارد
eligible U واجد شرایط
sufficient conditions U شرایط کافی
present conditions U شرایط فعلی
implied terms U شرایط ضمنی
dis qualified U فاقد شرایط
delivery terms U شرایط تحویل
requirements of the credit U شرایط اعتبار
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
makings U شرایط لازم
credit terms U شرایط اعتبار
conference terms U شرایط کنفرانس
conditions of purchase U شرایط خرید
light conditions U شرایط نور
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
equilibrium conditions U شرایط تعادل
tight spot <idiom> U شرایط سخت
implied terms U شرایط تلویحی
given conditions U شرایط معلوم
given conditions U شرایط معینه
initial condition U شرایط اولیه
final cinditions U شرایط فینال
final cinditions U شرایط پایانی
existing circumstances U شرایط موجود
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
conditions of contract U شرایط قرارداد
condition of readiness U شرایط امادگی
actude conditions U شرایط شدید
actude conditions U شرایط حاد
mutual terms U شرایط متقابل
necessary conditions U شرایط لازم
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
fair play U شرایط برابر
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
admission requirements U شرایط پذیرش
marginal conditions U شرایط نهائی
adverse factors U شرایط نامساعد
boundary conditions U شرایط مرزی
boundary conditions U شرایط حدی
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
average conditions U شرایط متوسط
average conditions U شرایط عادی
ambient conditions U شرایط محیطی
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
competition conditions U شرایط رقابت
plateaus U شرایط پایا
usual conditions U شرایط معمول
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
plateau U شرایط پایا
plateaux U شرایط پایا
qualification U وضعیت شرایط
qualification U واجد شرایط
competitive conditions U شرایط رقابت
conditions of use U شرایط کاربرد
disadvantage U شرایط نامساعد
qualifications U شرایط لازم
requirements U شرایط لازم
suitable conditions U شرایط مناسب
disadvantages U شرایط نامساعد
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
provisions of a contract U شرایط قرار داد
feudatory U تابع شرایط تیول
support conditions U شرایط تکیه گاهی
bend U شرایط خمیدگی زانویی
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
quantifying U واجد شرایط شدن
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
qualificatory U واجد شرایط کننده
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
ineligibility U فقدان شرایط لازم
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
qualify for U واجد شرایط بودن
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
quantify U واجد شرایط شدن
quantifies U واجد شرایط شدن
circumstance U شرایط محیط اهمیت
unqualified U فاقد شرایط لازم
machining requirments U شرایط براده برداری
meets U مطابق شرایط بودن
meet U مطابق شرایط بودن
entry group U گروه واجد شرایط
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
qualified U واجد شرایط لازمه
qualified U دارای شرایط لازم
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1incentive
1ما با شرایط می سازیم
1the selected wells are 5 boreholes only, and desired samples quantity is 150-200 kg
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1conscious
1Youths are strongly influenced by the media
1wife is life life is knife knife kill the life
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com